مسی
 


Tuesday, April 30, 2002

  • نوايی نوايی نوايی نوايی
    همه باوفايند تو گل بی وفايی
    غمت در نهانخانه دل نشيندبنازی که ليلی به محمل نشيند
    به دنبال محمل سبکتر قدم زنمبادا غباری به محمل نشيند
    مرنجان دلم را که اين مرغ وحشیز بامی که برخواست مشکل نشيند
    بنازم به بزم محبت که آنجاگدايی به شاهی مقابل نشيند
    به دنبال محمل چنان زار گريمکه از گريه ارابه در گل نشيند
    خوشا کاروانی که شب راه طی کرددم صبح اول به منزل نشيند
    الهی برافتد نشان جدايی
    جوانی بگذرد تو قدرش ندانی




Saturday, April 27, 2002
  • ­آينه شکسته
    بياييد، بياييد که جان دل ما رفت
    بگرييد، بگرييد که آن خنده‏گشا رفت

    برين خاک بيفتيد که آن لاله فرو ريخت
    برين باغ بگرييد که آن سرو فرا رفت

    درين غم بنشينيد که غمخوار سفر کرد
    درين درد بمانيد که اميد دوا رفت

    دگر شمع مياريد که اين جمع پراکند
    دگر عود مسوزيد کزين بزم صفا رفت

    لب جام مبوسيد که آن ساقی ما خفت
    رگ چنگ ببريد که آن نغمه سرا رفت

    رخ حسن مجوييد که آن آينه بشکست
    گل عشق مبوييد که آن بوی وفا رفت

    نوای نی او بود که سوز غزلم داد
    غزل باز مخوانيد که نی سوخت، نوا رفت

    ازين چشمه منوشيد که پر خون جگر گشت
    بدين تشنه بگوييد که آن آب بقا رفت

    سر راه نشستيم و نشستيم و شب افتاد
    بپرسيد، بپرسيد که آن ماه کجا رفت

    زهی سايه اقبال کزو بر سر ما بود
    سر و سايه مخواهيد که آن فر هما رفت

  • در کلاس روزگار
    درس‏های گونه‏گونه هست:
    درس دست يافتن به آب و نان!
    درس زيستن کنار اين و آن.

    درس مهر،
    درس قهر،
    درس آشنا شدن
    درس با سرشک غم ز هم جدا شدن!

    در کنار اين معلمان و درس‏ها،
    در کنار نمره‏های صفر و نمره‏های بيست؛
    يک معلم بزرگ نيز
    در تمام لحظه‏ها، تمام عمر!
    در کلاس هست و در کلاس نيست!

    نام اوست: مرگ
    و آنچه را که درس می‏دهد؛
    «زندگی» است!

    فريدون مشيری



Monday, April 22, 2002
  • خيال نكن نباشي، بدون تو مي‏ميرم
    گفته بودم عاشقم، حرفم رو پس مي‏گيرم

    خيال نكن نموني، كارم ديگه تمومه
    ليلي فقط تو قصه‏ است، جنون ديگه كدومه

    كي مي‏گه تو نباشي، ستاره بي فروغه
    بگذار همه بدونند، كه عاشقي دروغه
    «عصار»



Sunday, April 14, 2002
  • پروانه‏ها وقتي مي‏خوابند، بالهايشان را بهم مي‏چسبانند
    پروانه‏ها آنقدر كوچك هستند كه جاي كسي را نگيرند
    اما، باز مي‏بيني، چه فروتنانه خود را از وسط تا مي‏كنند

    اينرا كه مي‏بينم،
    دلم مي‏خواهد در گوش همه دنيا بگويم:
    هيس! مواظب باشيد.
    مبادا كوچكترين صدا، خواب پروانه‏ها را آشفته كند!!



Friday, April 05, 2002


 
Messi is here,
Messi is there,
Messi is eveywhere ...




Home       Archives